مراجعه کننده عزیز
بنده با شناسه Hamidbazmshahi@ در رسانه های زیر حساب کاربری فعال دارم.
در تلگرام هم یک حساب با آدرس @hamidbazm دارم ولی صفحه خودم را بستم و مطلبی نمی گذارم.
در آپارات هم به آدرس زیر هستم.
فیلم لاتاری ساخته محمدحسین مهدویان با انتخاب موضوعی جذاب و رمانتیک انبوه قشر جوان کشور را مخاطب خود قرار داده است. این فیلم تلاش میکند تا یک آسیب اجتماعی را که مدتها است ذهن جامعه را به خود مشغول کرده -قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس- به چالش بکشد. پرداختن به این دست موضوعات از جنبه آسیب شناسی اجتماعی ضروری است و خود نوعی گفتگو بر سر مسایل مهم کشور محسوب میشود. در واقع با انکار این پدیده های تلخ، فقط پتانسیل خشم جامعه افزایش یافته و جامعه ما به سمت رادیکالیزه شدن پیش میرود.
فضای فیلم یک فضای نسبتاً اکشن با چاشنی خشونت است؛ به نظر من خشونت این فیلم در مجموع باعث تخلیه خشم فروخفته جامعه می شود و شایسته نبود از داوری جشنواره فجر کنار گذاشته شود. ژانر فیلم هندی کلاسیک است که قانون ناتوان از برخورد با یک ظلم است و خود فرد برای احقاق حقش برمیخیزد و با کمک چند نفر اقدام میکند و در آخر کار پلیس هم سر میرسد و قضیه عادلانه تمام میشود.
یکی از نکات برجسته و قابل توجه که ذهن مخاطب را تا آخر فیلم درگیر نگه میدارد حمایت سازمان اوج وابسته به سپاه از این فیلم است. این سپاه است که به عنوان نماد انقلاب اسلامی و نماینده رسمی نظام در این فیلم با مردم سخن میگوید. جسارت در به تصویرکشیدن واقعیات جامعه و در عین آرمانگرایی به مخاطب آرامش خیال می دهد که سپاه هراسناک نیست و واقعیات جامعه را آنگونه که هست میبیند و سپاه نیز به این بی عدالتی معترض است.
فیلم هم احساسی و عاطفی است ولی از اندیشه خالی نیست. عشق امیرعلی به نوشین باورپذیر و برای نسل جوان مأنوس است و جزو جسارت هایی است که فیلمساز به خرج داده و سعی کرده آن را شبیه فیلم مستند بسازد تا واقعی بودن آن را فریاد کند.
با دوگانه سازیهای نسل قدیم-جدید، غیرت-، آرمان-مصلحت، سعی کرده فیلم را جذاب کرده و مخاطب را تا آخر به دنبال خود بکشاند.
گسست نسلی شاید مهمترین چالش اجتماعی باشد که فیلمساز در پی به تصویر کشیدن آن است. امیرعلی از پدرش دور است نه پدر او را می فهمد و نه امیرعلی او را تکیه گاه خود میداند؛ پدر ازدواج دیگری کرده و امیرعلی هم جدا زندگی میکند. دلسوزی و پیگیریهای طبیعی پدر قادر به پر کردن شکاف نسلی نیست. در عوض امیرعلی با مربی فوتبال خود ارتباطی نزدیکتر و عاطفیتر برقرار کرده است.
به چالش کشیدن رباخوری بانکها و وضعیت نابهنجار فضای کسب و کار و سایر آسیبهای اجتماعی و انفعال نهادها و دستگاههای حاکمیتی و توجیه وضع موجود نیز در خلال فیلم نشان دهنده واقع گرایی فیلم است. پدر نوشین نمادی از طبقه متوسط جامعه است که طمع و ادعای بالانشینی و اشرافی گری دارد و به همین خاطر دختر خود را قانع یا مجبور میکند علیرغم خطرات قابل پیش بینی تن به کار در دبی بدهد تا بلکه پول جور شود!
به نظر باید سازمان اوج را بخاطر آرمانگرایی واقع گرایانهاش در این فیلم تحسین کرد ولی نمی توان چشم بر چند موضوع هم بست.
اول- این که نسل جوان جامعه ممکن است دغدغه زندگی و ازدواج داشته باشد ولی تهی از عِرق ملی و وطن پرستی و آرمانگرایی نیست. فیلم اما اینگونه نیست. افق دغدغه جوان کشور را ازدواج و رفاه و حداکثر دارای جوهره غیرت ناموسی شخصی به نمایش میگذارد. در حالی که اول را افرادی وطن پرست، فداکار و دارای جوهره غیرت ملی می نمایاند. نسل جوان امروز اگر از قبلی بیشتر نداشته باشد حتما کمتر ندارد. فیلم می خواهد از نسل قدیم اتهام زدایی کرده و قهرمانی و صدرنشینی آنان را همچنان حفظ کند.
دوم- حماسه سازی که موسی و مرتضی در زدن دو چهره منفی ماجرا از خود نشان دادند ممکن است به نظر مخاطب واقعی جلوه کند در حالی که افراد صاحب نظر می دانند که چنین همتی حالا دیگر از دستگاه ها و افراد نسل اول بر نمی آید. این ممکن است برای نسل جوان به نوعی گمراه کننده محسوب شود که بله دستگاه های رسمی نظام و افراد قدیمی پای کار هستند؛ در حالی که در واقعیت چنین نیست و نسل جوان باید خیالش راحت باشد که بجز تلاش خودش جای دیگر هیچ خبری نیست.
سوم- بالاخره تکلیف مصلحت-آرمان در این فیلم مشخص نشد. مثل آژانس شیشه ای، مثل از کرخه تا راین. بالاخره جمهوری اسلامی چرا تشکیل شد و چرا موسی قسم می خورد که قرار نبود اینطور بشود؟ چه نسبتی بین حاکمیت رسمی کشور و آرمان های انقلاب اسلامی و غیرت دینی و فطری برقرار است؟
چهارم- صحنههای رومانتیک بین امیرعلی-نوشین ممکن است به این سبک دوستی عاطفی رسمیت بخشیده و آن را مشروع جلوه دهد در حالی که حقیقت این است که این نوع ارتباط در فرهنگ ایرانی – اسلامی ما جایگاهی نداشته است. این خود نیز یک آسیب ریشه ای در ناپایداری پیوندهای ازدواج است که نباید عادی جلوه داده شود.
اما صحنه سياسي کشور با بيرون افتادن هاشمي دچار تکانه هايي خواهد شد. اصلاح طلبان يا در واقع تجديدنظرطلبان و ضدانقلاب داخلي بي پدر شدند. آنها اگر زرنگ باشند خواهند توانست از ويژگي عاطفي اجتماعي مردم ايران سوءاستفاده کرده و انتخابات رياست جمهوري ٩۶ را از آن خود کنند مشروط بر اينکه بر سر ميراث پدري همديگر را ندرند!
اما فرصتي که نظام پيدا کرد بهره بردن از يک فضاي آزاد تنفس بدور از تحفظ اخلاقي نسبت به يار ديرين امام و رهبري که مدت ها بود به آنان پشت کرده بود و به ليبرال ها و وطن فروشها و مفسدين رو کرده بود.
هاشمي رفت و آرزوهاي زيادي را با خود بگور برد:گرفتن عبا و دادن آن به غاصبان جماران، شوراي رهبري، رابطه دوستانه با امريکا و .
بعيد است در ميان تجديدنظرطلبان بي آبرو کسي توان بلند کردن علم اين کارها را داشته باشد چرا که از زور او هم سنگيني ميکرد.
مرگ هاشمي ناگهاني و شوک آور بود ولي ياد آور اين حديث اميرالمومنين ع بود که:
ما أکثر العبر و أقل الإعتبار
درباره این سایت